نبند نبند
داشتم در آسان روی مغازه رو میبستم که یه صدایی شنیدم که میگه
نبند نبند....دکمه ریموت رو دوباره زدم که در بایسته و دنباله صدارو گرفتم..
دیدم دو تا جوون سر کوچه ایستادن تا متوجه نگاه من میشن
روشونو میکنن به اونطرفه کوچه و دوبار با صدای بلند میگن نبر نبر..
(مثلا انگار دارن با کسی که ازشون دوره حرف میزنن)
بعد زیر چشمی نگام میکنن و پخی میزنن زیره خنده..
کصافطا
زود دوزاریم افتاد که اسکلم کردن رفته..
یعنی اینقدر حرصم گرفت
راستش یکمم خجالت کشیدم خو..
چشمام ریز کردم و خیره شدم بهشون و هوفییییییییی کشیدم
و دوباره کلید ریموت رو زدم و ادامه درو بستم و رفتم...
میبینی توروخدا چطور آدمو اذیت میکنن...
بعدم دروکه بستم دوباره یه نگاه کوچولو میکنم و میبینم لبخندی از رضایت
رو لبشونه انگار که چه کار خداپسندانه ای انجام دادن..
ای بمیرین
..............................................................
اینروزا بند و بساط عروسی خوب براهه و مردم تند تند دارن قبل از محرم
عروسی میکنن...تو هر کوچه چراغ بندونیه و ساز و دهل میزنن..
گاهی هم ماشینا با صدای دامبول دیمبول رد میشن طوری که تمام
تنت از صدای بلند باندها به رعشه در میاد.. و کاملا گوش خراش..
اینا که تو ماشینن اصلا صدایی دیگه میشنون؟؟چه گوشی دارن بخدا..
الهی بترکن راحت شیم...خو ادم دوست داشته باشه خودش میزاره میشنوه
مگه چلاغیم اخه....همچین تا درجه ی اخر صدارو زیاد میکنن که تمام
شیشه ها هم شروع به لرزیدن میکنه...این چه جور خوشیه اخه؟؟
بیشتر شبیه مردم ازاری و بی شعوری تمامه نه خوشی کردن....
اینا رو باید داد به برادران متخصصین متجاوز تا حالشونو جا بیارن..
این دله ما یکم خنک شه.
.............................................
یهو چشمم خورد به حسن یوسف روی میز....پسرم اورده ...
دوستش بهش داده..هر روز بهش اب میده و گاهی میبردش بیرون تو حیاط
افتاب بخوره... الان عکسشو میگرم میزارم ببینید.. عکس
خوشم میاد وقتی میبینم پسرم اینقدر احساسات پاک قشنگی داره..
............................................
فیلم حوض نقاشی رو خریدیم و دیدیم..خیلی قشنگه..دقیقا نیم ساعت
که از فیلم میگذره یه بغض ته گلوم نشست و تا اخر فیلم هم این بغض تو
گلوم مونده بود...فیلمش از جنسه درده...درد از هر طرف درده فرقی نداره
چه نوع دردی باشه..مخصوصا اگه کسایی که درد رو مثل من از نزدیک لمس
کرده باشن و باش اشنا باشن خیلی زودتر و بهتر میتونن لمسش کنن و بفهمنش..
زبلو از سر کار اومد و فیلم رو گذاشت ببینه و من برای بار دوم در کنار شوهرم
نشستم به تماشا و خیلی جالب بود که همون عکس العملها دوباره تکرار شد
نیم ساعت بعد بغض نشست تو گلوم و اون قسمتی که شهاب حسینی
از پشت پنجره به پسرش میگه ببخشید که پدرت شدم..درست همونجا
شر شر اشکام سرازیر شد...
فردا ش دخترم از مدرسه که اومد به دلیل مشغول بودن به باشگاه و مسابقات
ورزشی نتونسته بود فیلم رو ببینه و برای بار سوم باز هم مجبور شدم که
پا به پاش فیلم رو ببینم..بلاگفا هم که قطع بود و من سرگرمی دیگه ای نداشتم..
و باز هم جالب بود که نیم ساعت بعد بغض نشست تو گلوم و تا اخر فیلم
باز هم همه احساسم دوباره تکرار شد....اصلا انگار از رو نمیرم..
فکر کنم یه ده بیست بار دیگه جا داشته باشم برای گریه زاری..
.................................
گفتم مسابقات ..بهتره بگم که دخملی ناناز مامان تو باشگاه سپاهان شهراصفهان
به مقام دوم رده جوانان نائل گشت و برنده مدال نقره شد..
..................................................
راستی خواستم بگم سگ برینه پسه کله ی عمه بلاگفا....
میخوام برم از اقای شیرازی شکایت کنم بندازنش تو زندان یکم اب خنک
بخوره.......این چه وضعیه درست میکنه هر یکی دو ماه یه بار...